پس از انتشار مطالبی که با عنوان سؤالاتی از آقای معظمی گودرزی، مسئول اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان استان البرز منظور شده بود، پاسخ ها همچون گذشته به جای جواب های منطقی، استفاده از حربه ی توهین و تهمت- که در این مدت توسط ایشان به غایت صورت گرفته است – بود و متأسفانه پس از آن و در طول هفته های اخیر اتهامات زشت و بی اساسی علیه نیروهای سابق اتحادیه البرز صورت گرفت که در جای خود به آنها اشاره خواهد شد.
فعلاً در قبال این تهمت ها به پاسخی کوتاه بسنده کرده و عرض میکنیم:
جناب آقای معظمی گودرزی
دفتر مرکزی اتحادیه در طول دوسال و نیم اخیر، با بحران جدی مالی مواجه بوده و اتحادیه ی جدید التأسیس استانی همچون البرز نیز به دلیل نداشتن منبع مالی خودکفای استانی، در طول این دوسال با حساب مالی زیر صفر دست و پنجه نرم کرده و با پول ناچیز کارکنان سابق اتحادیه البرز پیش رفته و پولی نبوده که نیروها "بخورند و ببرند"؛ لذا بهتر است در طرح تهمت ها، حداقل به گونه ای تهمت بزنید که موجب استهزای خودتان نشود.
واقعاً جالب است که پس از گذشت چندین ماه از اخراج های ناحق و دیکتاتوری سیاه خود و طرح تهمت هایی از قبیل دزدی و خیانت مالی و فرهنگی و... بازهم به تهمت های جدید روی آورده و علیرغم تذکرات مکرر و جدی دفتر مرکزی اتحادیه در قبال این تهمت ها، خسته نشده و سعی میکنید ناتوانی و کمبود کاری خود را با طرح اتهامات تکراری و بی اساس علیه نیروهای قبلی و سیاهنمایی گذشته بپوشانید.
بسیار عجیب است مسئولی که خود به نابلدی تشکیلاتی خود و نیروهایش در جلسات عمومی و خصوصی اذعان دارد، چگونه پشت میز نشینی را بر انتخاب مسیر صحیح ترجیح داده و کار اتحادیه را به اهلش نمی سپارد؟!
بهتر است قدری در ادامه ی این مسیر بحران ساز تأمل کنید و پیش از آنکه خرابکاری های بنیادین بر همه هویدا شود، مجموعه را ترک کرده و به جایی بروید که بتوانید خدمت کنید...
انشاء... پاسخ تهمت های جدیدتان را در همین روزها و به طور مبسوط ارائه خواهیم کرد...
پس از گذشت نزدیک به یک ماه از نگارش نامه ی سرگشاده به ابوالحسن معظمی گودرزی،مسئول جدید اتحادیه استان البرز، و پس از گذشت 10 روز از انتشار نامه در فضای مجازی، مسئول جدید در اقدامی جوابیه ای به مخالفین و منتقدین را منتشر کرد.
متن جوابیه آقای معظمی بدین شرح است:
با سلام، طبق قوانین جامع اتحادیه، عزل ونصب معاونین و کادر جز وظایف وحقوق مسئول استان است ضمن تشکر از نظرات دوستان اتحادیه خواهشمنداست جواب سوالات ذیل را از متن نامه سرگشاده بامستندات ارایه کنید تا اذهان که دوطرفه شده است روشن کنید؟
1- لطفا لیست نخبگانی که باتوجه به عملکرد آقای معظمی ازاتحادیه فراری شده اند را تحویل دهید؟
2- حدود 450 دبیرستان وهنرستان دراستان البرز است چند مدرسه انجمن اسلامی فعال دارند؟ یا لیست ارایه شود یاحداقل هیات مرکزی مدارس وچنددرصد دانش آموزان اسم انجمن اسلامی راشنیده اند؟
3- چرا باید دانش آموز عضوقرارگاه ملی آنقدر دراستان نه درمدرسه غریب است که حتی مدیرمدرسه اش اورانمی شناسد تاچه رسدسایردانش آموزان مدرسه؟
4 -چرا هنوز نام انجمن اسلامی وارد منظقه اشتهارد، ملارد، شهریار، طالقان نشده است تااردیبهشت 93?
5 -آیامی دانیدفروختن سه ماه خدمت سربازی سرباز اتحادیه به یک میلیون تومان تخلف است؟
6- آیامیدانید گرفتن مامور برای خدمت دراتحادیه ازآموزش وپرورش واشتغال ایشان درساعات اداری ( ساعت 8الی 14 ) درمدارس غیردولتی بدون مجوز دفترمرکزی خلاف است؟
7- آیامیدانید برگشت حقوق مربیان و استفاده بعنوان حق شارژ موبایل کادراتحادیه ودادن به اشخاصی که جزلیست مورد تاییددفترمرکزی نیست خلاف است ؟
8- آیامی دانید براساس قراردادنیروهای قراردادی اتحادیه درماه 176ساعت باید فعالیت کنند نه 110ساعت ؟
9- آیامیدانید تمام حوزه های اتحادیه زیرمجموعه مسوول استان است وحوزه غیرمرتبط وجود ندارد؟
10 -آیامیدانید بایداعضای قرارگاه استانی وملی بانظرمسوول استان انتخاب شود مستندات ارایه شود؟
11- چرا پس از 6ماه لیست شهدای انجمن اسلامی را تحویل مسئول استان داده نشده است؟
12- رابطین اتحادیه درمناطق آموزش وپرورش را با ارایه ابلاع کجا معرفی نمودید کی جلسه ماهانه وفصلی گذاشتید؟
13- چقدرکارعلمی برای بچه ها انجام شده با ارایه مستندات؟
14- شما که خبره کارتشکیلاتی هستید کجای تشکیلات بدون هماهنگی مسول درسالن جلسات علیه مافوق تشکیلات جلسه برگزارمی کنند؟
15- درکجای عالم اول کاغذ سفید را علیه کسی ازافراد امضا می گیرند بعد متن موردنظرخودشان رامی نویسند و........؟
منتظرجواب روشن وواضح شما دوستان هستیم با ارایه مستندات - و من الله التوفیق
بسم الله الرحمن الرحیم
مبادا در گوشه و کنار، یا در دستگاه انتظامى یا قضایى، کسانى باشند که راه را جلو آمر به معروف و ناهى از منکر سد کنند! مبادا کسانى باشند که اگر کسى امر به معروف و نهى از منکر کرد، از او حمایت نکنند، بلکه از مجرم حمایت کنند! البته خبرهایى از گوشه و کنار کشور، در بعضى از موارد به گوش من مىرسد. هر جا که بدانم و احساس کنم و خبر اطمینانبخشى پیدا کنم که آمر به معروف و ناهى از منکر، خداى نکرده مورد جفاى مأمور و مسؤولى قرار گرفته، خودم وارد قضیه خواهم شد .(بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اقشار مختلف مردم-71/7/29 )
بدینوسیله پاسخ نامه ای را که در جواب نامه ی سرگشاده ی ما، و به صورت سؤالی مطرح نمودید،مرقوم میدارم تا حجت را بر شما تمام کرده و شبهاتتان را-البته اگر شبهه است- رفع نمایم.
فرمودید "طبق قوانین جامع اتحادیه، عزل و نصب معاونین، جزو وظایف و حقوق مسئول استان است "چه کسی این حرف را نقض کرده است؟ اگر به نامه ی ما توجه میکردید، در نامه نگفته بودیم که شما حق چنین کاری را نداشتید، بلکه گفته ایم این کار شما کار نادرستی است، زیرا شما بدون دلیل چنین کاری را-آنهم در شرایطی که نیروی مسلط به امور ندارید و اگر هم چنین نیرویی باشد شما اورا قبول ندارید- انجام داده اید. ما به این عمل معترضیم نه به اساس اختیار عزل و نصب شما.
گفته اید لیست نخبگانی که با عملکرد شما از اتحادیه فراری شده اند را به شما تحویل دهیم.خوب متوجه منظور شما شدیم.شما میخواهید اظهار کنید که نخبه ای وجود نداشته که بخواهد با عملکرد شما فراری شود! پس خوب توجه کنید؛
نخبه مهران بهرام است که در سخت ترین شرایط ، اتحادیه را اداره کرد و نگذاشت اتحادیه البرز تعطیل شود. نخبه اوست که قرار بود 20 روز سرپرست باشد اما این 20 روز به11ماه تبدیل شد، لیکن یک نفر هم احساس نکرد که معاونت برادران علاوه بر کار خودش، کارهای مسئول مجموعه را نیز انجام میدهد .کسی متوجه نشد که اتحادیه ای که نه پول دارد و نه مسئول مستقل، چگونه این حجم از برنامه ها را انجام میدهد.
نخبه خانم آقایی است که مجموعه ی خواهران را به شبکه ای قوی تبدیل کرده و برای به بار آمدن یک زن انقلابی، بدون هیچگونه امکانات، چنان مجموعه ی خواهران را هماهنگ کرده که تا مدت ها بعد نیز خواهرانی که به مجموعه بیایند، از عطر ملیح فعالیت های دوره ی ایشان، کمال تمتع را خواهند برد.
نخبه محمد امین سلیمی است که با داشتن تمام امکانات مادی لازم و همچنین فعالیت در نهاد های مهم انقلابی در سطح استان و حتی کشور، در اتحادیه همچون سربازی کار میکند و بدون مزد و مواجب همچون ده ها نیروی رسمی شما خدمت کرده و جز اندکی گوش شنوا، چیزی از شما طلب نمیکند.
نخبه محمد صابر اسدی است که با وجود مشغله های فراوان در دانشگاه امام صادق (ع) به این مجموعه میاید تا باری از دوش فرهنگ این کشور و این استان بردارد.
نخبه حمید صمصامی است که با وجود توانایی برای داشتن شغلی با موقعیت بهتر و شرایط مادی با ارزش تر، اتحادیه را به میل خود رها نمیکند؛ چون دغدغه ی کار فرهنگی دارد. ادامه مطلب...
آن روز ها که جهادگرانه گرم کار و تلاش برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و منویات ولی امر مسلمین بودیم، به ذهنمان هم خطور نمیکرد که یک نیروی ارزشی و همرزم اما نابلد با امور مجموعه ی ما، به عنوان مسئول به این مجموعه آورده شود و اینگونه مجموعه را به قهقری ببرد.
آن روزها اتحادیه بود و چند نیروی خدوم که از زندگی و کار و تحصیلشان زده بودند تا دین خود را نسبت به مجموعه ای که همچون پدر تربیتشان کرده بود و حال به دوران مریضی و رنجوری رسیده بود، ادا کنند.در این راه همه ی نیرو ها علاوه بر امور اجرائی، در امور فکری و محتوایی و علمی نیز فعال بودند، تا جایی که انحادیه علاوه بر ادای دین نسبت به امور انجمن های اسلامی مدارس، همچون مسجد و معبد و کلاس درس و بحث شده بود. این فضای زیبا و با طراوت، نشاط خاصی به مجموعه ی در حال رشد ما میداد.
آن قدر در دغدغه های انقلابی و فرهنگی مولایمان غرق بودیم که حتی عروج شهادتگونه ی بهترین برادر و دوستمان نیز خللی بر ما وارد نساخت و ما را نسبت به راهی که در آن قرار داشتیم، مصمم تر کرد.
زمانی که مسئول جدید آمد،همه ناراحت بودند؛از کادر و مربیان گرفته تا دانش آموزان و بقیه.سعی کردیم به همه قوت قلب بببخشیم و نسبت به مسئول جدید بال های رحمت خادمین انقلاب را بگشائیم.
اما افسوس که تقدیر، ورقی دیگر برای ما رقم زده بود...از چاله ی 11ماهه ی تنهایی و انزوای مجموعه نسبت به دفتر مرکزی، بیرون آمدیم و به چاهی عمیق افتادیم که میرفت تا تمام سبقه ی مجموعه را به نابودی بکشاند.
لیکن فرزندان انقلابی اعم از مردان و زنان دانش آموز و فارغ التحصیل و کادر و مربی اتحادیه، منسجمانه حرکتی پاک را آغاز کردند تا به مسئولین خود بیاموزند که دیده بانان انقلابی البرز، تیزبینی را از پیر خراسان به خوبی آموخته اند...همه هم قسم شدند تا به مجموعه ی خود، و آن شخص نابلد اما ارزشی و خدوم، خدمت کنند و در این برهه نیز این سنگر فرهنگی-فکری را از این تنگه ی احد، نجات دهند.
ای کاش مسئول جدید دست یاری ما را همچون شمشیری برنده نبیند و مسئولین امر، مارا به "الواطی گری" و "کودتاچی گری" متهم نکنند...
در آخر فقط یک جمله میگویم، گفته اند کلمه ی عذاب از ریشه ی«عذب» به معنای گوارا گرفته شده است.یعنی حتی عذاب خداوند برای همه و به خصوص اهل معرفت ،حلاوت و گوارایی خودش را دارد و در نهایت به خیر بندگان خاطی است. ای کاش بفهمند که تندی ما به خاطر خودشان و به خیر خودشان است...ای کاش بفهمند که ما به فکر آبروی او هستیم که میگوییم یا اصلاح کن یا برو...ای کاش میفهمیدند که ما خادمیم نه انسانهایی "نفهم" و "شب نامه نویس"
ای کاش میفهمیدند...
ای کاش بفهمند...
عضو کوچک این جمع،
علی نظری
جمعی از دانش آموزان،فارغ التحصیلان،کادر و مربیان اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان استان البرز در بخش برادران و خواهران،در اقدامی بی سابقه، نامه ای سرگشاده به مسئول جدید این اتحادیه نوشته و پس از ابراز نگرانی از رویکرد اتخاذ شده توسط مسئول جدید، خواستار اصلاح این رویکرد و در غیر اینصورت استعفای مسئول استان شدند. لازم به ذکر است آقای ابوالحسن معظمی گودرزی که تا قبل از این در سمت های مختلفی از جمله مسئول بازرسی اداره آموزش و پرورش ناحیه2 کرج حضور داشته است، از 22 اسفند 1392 به عنوان مسئول اتحادیه انجمن های اسلامی استان البرز منصوب شده اند.ایشان به دلیل عدم داشتن سابقه در امور تشکیلات انجمن اسلامی، باعث تخریب فضای این نهاد انقلابی و فرهنگی شده است. لازم است مسئولین امر، هرچه زودتر این موضوع را پیگیری کنند و در این فضای ناآرام فرهنگی کشور، باعث تخریب مجموعه ی موفق دیگری نشوند.
بسم الله الرحمن الرحیم
« لقد ابلغتکم رسالة ربی و نصحت لکم و لکن لا تحبون الناصحین»
من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ نمودم و شما را نصیحت کردم، لیکن شما نصیحت کنندگان را دوست نمی دارید.
من دست یکایک شما پیشگامان رهایی را میبوسم و میدانم اگر مسئولین نظام اسلامی از شما غافل شوند، در آتش دوزخ الهی خواهند سوخت.
امام خمینی(ره)-پیام به جوانان فعال بسیجی و طلبه-سال1368
از آغاز زمانی که خبر انتصاب جناب آقای ابوالحسن معظمی گودرزی بر کرسی مسئولیت اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان استان البرز را شنیدیم، نگرانی و تشویش از حضور ایشان به عنوان یک نیروی نا آشنا با امور فرهنگی نهادی چون اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان، در قلوب ما رسوخ کرد. لیکن با توکل بر خدای متعال و استعانت از ائمه ی معصومین و پایبندی به آرمان های رهبر کبیر انقلاب اسلامی و رهنمود های ولی امر مسلمین، دل به دریای مواج و نا آرام پیش آمده از شرایط جدید زدیم و قدم در مسیری گذاشتیم که تقدیر ما بر آن قرارگرفته بود و خود در آن نقشی نداشتیم.
پس از آنکه از سوابق ارزشمند جناب آقای معظمی به عنوان عنصری خدوم ، انقلابی و کارگزاری شایسته در مبارزه با انواع فسادهای مالی و فرهنگی، در اداره آموزش و پرورش ناحیه 2 کرج مطلع گشتیم، وسیاست های ایشان در رابطه با امور فرهنگی اتحادیه را-که سراسر کمک و یاری و هماهنگی با حسن فعل گروه حاضر بود- استماع کردیم، با قلوبی سرشار از امید به آبادانی این نهاد انقلابی، بنای کار خود را بر تعامل با مسئول جدید گذاشته و با سرعت و مجاهدت هرچه بیشتر به عمران امور فرهنگی مجموعه پرداختیم.
در طول این مدت نزدیک به شش ماه، سعی کردیم مسئول محترم را با قوانین و اصول کار تشکیلاتی آشنا کرده و ایشان را در مدیریت فرهنگی مجموعه یاری کنیم.
متأسفانه پس از مدتی مشخص شد که نه تنها در سلیقه ی فعالیت فرهنگی با هم تفاوت داریم، بلکه عملکرد ما در اصول واضح و روشن تشکیلات اتحادیه با هم در تضاد کامل قرار دارد. هرچه سعی در اصلاح این امر داشتیم به نتیجه مطلوب دست نیافتیم، تا آنجا که کار به حدی بالا گرفت که اصل و اساس و ریشه ی امور فرهنگی مجموعه را در معرض خطر حس کردیم و به صورت جدی این موضوعات را در جلسات و نشست های متعدد بیان کردیم.لکن میخ آهنی ما در سنگ نرفت و نتیجه ای حاصل نشد.
جناب آقای معظمی، مسئول محترم اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان استان البرز
ما به عنوان خادمین نظام مقدس جمهوری اسلامی در جبهه فرهنگی استان البرز، به شما عرض میکنیم:
عزل و نصب های غلط و نابجا، تخلفات تشکیلاتی خلاف آیین نامه(که در صورت نیاز با مستندات ارائه خواهد شد)، عدم اعتقاد به کار جهادی، دخالت در حوزه های غیر مرتبط با کار مسئول استان، ایراد نظرات غیر کارشناسانه ، تخریب فضای صمیمی و دوستانه، اداری کردن نهاد فرهنگی، نگاه امنیتی و ژنرالی و بازرس مئابانه به کار فرهنگی ، عدم اعتقاد به خرد جمعی، زیر سؤال بردن فعالیت های انجام شده در سابق، عدم سنجش ورودی با خروجی کار در دوران گذشته و حال حاضر، عدم محاسبه ی دقیق در امور، عدم برنامه ریزی بر اساس امداد های غیبی در محاسبات مادی-که مورد تأکید مقام معظم رهبری بوده است-، عدم اعمال مدیریت جهادی، تخریب چهره های فعال کار، اعمال شیوه های نوین و غیر اسلامی مدیریتی،ایجاد نفاق بین اعضای خدوم مجموعه و تهمت های ناروا به آنان، عدم آشنایی با اصول و مبانی کار فرهنگی علی الخصوص در اتحادیه و در یک کلام ، شیوه های اتخاذ شده برای مدیریت شما، نتیجه ای جز فرار نخبگان دانش آموز – که با خون دل های فراوان به مجموعه وصل شده اند- از فضای اتحادیه و نابودی کامل بنای صحیح چندسال گذشته تا کنون را در پی نخواهد داشت.
اینجانبان به عنوان خادمین و فعالان عرصه ی جنگ نرم انقلاب اسلامی، رسماً از شما-که در دیانت و تقوا مورد اعتماد کامل هستید و سوابق درخشانی در کارنامه ی خدمات چند ساله ی خود به ثبت رسانده اید- تغییر در اعمال مدیریت بر مجموعه و دلجویی محترمانه از افرادی که برخورد خوبی با آنان صورت نگرفته و اصلاح امور مذکور را خواستاریم.
چنانچه توان تغییر و اصلاح موارد ذکر شده را در خود مشاهده نمیکنید، هر لحظه ماندن شما در این فضا، خیانت به میراث عالی انقلاب اسلامی خواهد بود و در اینصورت تمام توان و همت خود را صرف انجام تکلیف شرعی و عقلی خود برای حصول به نتیجه ی مطلوب خواهیم کرد و در این راه تمام سختی ها را بر جان می خریم تا دین خود نسبت به اسلام عزیز و انقلاب مقدسمان را ادا کنیم.در این حال حتی اگر به نتیجه ی مطلوب واصل نشویم، در پیشگاه پروردگار خود سربلند و پیروز و روسفید خواهیم بود.
عزت، عظمت و سرافرازی اسلام و مسلمین و سلامتی و طول عمر رهبر عظیم الشأن انقلاب را از خداوند منان، خواستاریم.
والسلام علی من اتبع الهدی
رونوشت:
دفتر نمایندگی مقام معظم رهبری در اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان
دفتر مرکزی اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان
شب نیمه شعبان سال 89 بود. تو مسجد رسول اکرم(ص) جهانشهر، مراسم احیاء داشتیم؛ بچه ها از صبح اون روز داشتن تو مسجد کار میکردند. من تقریباً بعد از اذان مغرب خودمو به مسجد رسوندم. عباس داشت با لپ تابش کار میکرد تا مداحی بزاره و صداش رو به بلندگو وصل کنه...بعدش اونایی که از صبح و عصر داشتن کار میکردن، رفتن شام بخورن. وقتی برگشتن، عباس اومد شربت آبلیمو درست کنه... یه آبلیمو هایی خریده بودند، از اون اصلیاش...خیلی تلخ بود...هفت هشت تا بطری هم خریده بودند...یکیشو که ریخت تو دیگ و با آب و شکر هم زد، هنوز تلخ بود...منم نشستم نظارت کردم(!) ببینم کار در چه حاله...یه خورده با عباس گپ زدیم و بعد رفتیم ببینیم داخل مسجد چه خبره...تقریباً مراسم داشت شروع میشد. اول حاج فرج قاسمی دعای کمیل خوند و بعدشم حاج صالح اطهری فرد قرآن تلاوت کرد و بعدشم سخنرانی حاج آقا الهی بود...کلاً برنامه ی خوبی و بود و مثل همیشه به بچه ها چسبید...
شهید بهشتی :خطر بی تشکیلاتی از تشکیلات بیشتر است
اینکه استعدادها را چگونه باید شناخت و بعد از شناختن چگونه باید پرورش داد، مسأله ی اساسی و مهم هر جامعه است. در جامعه ای که استعداد انسانها به هدر برود و به جای پیداکردن راه باز و شکوفایی، همواره به سد و مانع شکفتگی برخورد کنند، در جامعه ای که صاحبان ارزشها واستعدادها به جای تشویق شدن همواره عقب رانده شوند، در جامعه ای که انسان به جای حرکت در خط انسان ترشدن و رشدکردن، به سوی خطوط انحرافی و تملق و چاپلوسی و جلب نظر افراد یا گروههای معین کشانده شوند، نمی توان امیدوار بود که استعدادها بارور شوند. کشف استعدادها در یک جامعه و میدان شکفتگی دادن به استعدادهای آن جامعه راهی دارد که بشریت آن را در طول تاریخ زندگی خود تجربه کرده است... ولی مسلماً کسانی که امروز و دیروز یکدیگر را یافته اند و هرکدام دارای اندیشه و طرز فکر مخصوص به خود هستند نمی توانند به آسانی در یک مجموعه ی هماهنگ منسجم به وجود آیند. بنابراین در این مرحله از جامعه ما این سئوال مطرح می شود که ما از چه راهی می توانیم، قبلاً یک دوره آمادگی برای هم فکری، همکاری و همشناسی و هم ارزی به وجود آوریم که در آن یکدیگر را درست ارزیابی کنیم؟ پاسخ ما به این سئوال این است که فقط از راه تشکیلات و تشکل خواهیم توانست چنین محیطی را به وجود آوریم. ما به یک تشکیلاتِ نیرومندِ هماهنگِ خلاقِ منسجم که در آن استعدادها همدیگر را بیابند، نیازمندیم. ما به محیطی که محل تلاقی استعدادها و محل شناسایی متقابل استعدادها باشد و استعدادها در آنجا زمینه ای برای شکوفایی پیدا کنند و به محیطی مناسب برای همکاری و هماهنگی احتیاج داریم...
شب ورودی اعتکاف رجبیه سال 89 بود، آقا مجتبی دهقان نشسته بود داشت بچه ها رو برای کارها توجیه میکرد.امیر عباس اونشب برای کمک به کارهای اعتکاف اومده بود؛خودش قرار نبود معتکف بشه. اومده بود برای پخت و پز و کارهای یدی به بچه ها کمک کنه؛بچه ی اهل کاری بود.
اوایل آشنایی نسبتاً دوستانه ی ماهم همونموقع بود. اونشب تا نزدیک سحر با هم خوش و بش کردیم؛اون داشت با لپتابش کار میکرد و منم کنارش نشسته بودم باهاش اختلاط میکردم.
این عکس بالا هم مال شب سوم اعتکاف اون ساله...بعد مجلس عزاداری شب شهادت حضرت زینب، با حاج مهدی قاسمی و مصطفی جهانی و مصطفی صف آرا و شفیع شعله کار و میثاق و صابر اسدی و...، نشستیم تو محراب مسجد، تا نزدیک سحر با هم روضه میخوندیم و گریه میکردیم...از همه خوندن و هرکی تو حال خودش بود...
شهادت لاجوردی حاصل توطئه جمعی بود
حقیقت قضیه این است که ما باید برگردیم به وضعیت اطلاعاتی کشور در آن دوره و آن جریانی که در وزارت اطلاعات اتفاق افتاد و ماجرای سعید امامی و امثال آن. من اعتقاد دارم که یک کودتای اطلاعاتی سنگین اتفاق افتاد و دقیقاً این را در دادگاهی که منافقین را محاکمه میکردند، ابراز کردم. گفتم در اینجا منافق نیست که باید محاکمه شود، بلکه کسان دیگری باید بیایند و در جایگاه متهم بنشینند و پاسخگو باشند، به این عبارت که شاهد بودیم این دو نفری که در عراق با انواع اسلحه از قبیله کلت و امثال آنها آموزش دیده بودند، یک نوبت دیگر هم به این طرف مرز آمده و عملیاتی را علیه نیروهای ارتش اجرا کرده و به سلامت به پایگاههای خودشان برگشته بودند و این بار دوم بود که به این طرف اروند می آمدند .
من موضوع را از طریق شرکتی که در آن کار میکردم و ارتباطی که با شرکت نفت و حراست شرکت نفت در آبادان داشت، پیگیری کردم. این منافق موقع برگشت به عراق، از شدت خستگی در آبادان، زیر درختی چرت میزد که مأمور حراست شرکت نفت او را دستگیر کرد و به تهران برگرداند.
من با مسئول حراست آنجا صحبت کردم. او به مناسبت رابطهای که با مسئولین عالیرتبه شرکت وابسته به سازمان ما داشت، به شرکت ما آمد و من با او صحبت و از کم و کیف جریان اطلاعات بیشتری پیدا کردم و به استناد همین مستندات، به اعتقاد خودم نسبت به شهادت حاج آقا مبنی بر اینکه همه اینها حاصل یک توطئه از پیش طرح شده بود، یقین بیشتری پیدا کردم، چون مقارن همان ایام ما شاهد از میان برداشته شدن سردار شهید، صیاد شیرازی هم بودیم و در مورد ایشان، هیچ اثری از ضارب به جا نماند.
وجه مشترک این دو نفر این بود که یکی در لباس نظامی و دیگری در کسوت امنیتی، مبارزه سنگین و قاطعانه ای را علیه منافقین اداره کرده بودند. در عملیات مرصاد، نقش اصلی را برای سردار شهید صیاد شیرازی قائل هستیم و برای حاج آقا، این شهید امنیتی نظام، در سالهای قبل و بعد از انقلاب، مبارزه علیه منافقین را سرنوشت ساز می دانیم.
انتقام و سر به مهر ماندن اسرار
مهندس سید محمد لاجوردی فرزند شهید لاجوردی درباره روزهای آخر حیات شهید لاجوردی می گوید: موتور سیکلتهایی در کوچه رفت و آمد داشت و کشیک میداد و پدرم به آقای فرهمند که سر کوچه ما منزل داشتند و مشرف به کوچه ما بود، زنگ میزدند و وضعیت را جویا میشدند یا تلفنهای مشکوک مختلفی که به خانهمان میشد. گاهی هم ایشان هنوز پا از خانه بیرون نگذاشته، برمیگشتند، چون مشاهده میکردند که از طرف منافقین کمین شده .
ایشان روز یکشنبه اول شهریور 77 شهید شدند. روز جمعه قبل از آن که ما با ایشان بودیم، به ما در خانواده گفتند بیایید عکس آخر را بگیریم. ما قبلاً هیچ وقت از ایشان چنین تعابیری را نشنیده بودیم. این اولین و آخرین باری بود که ما چنین تعبیری را از ایشان شنیدیم و الان ما این عکس آخر را داریم.
حتی روز یکشنبه صبح که داشتند از منزل خارج میشدند، وصیتنامهشان را از دِراوِر درآورند و مجموعهای از کاغذهایشان را پاره کردند، بعضی از اصلاحات را انجام دادند و بسیاری از کارهایی را کردند که انسان موقعی که میخواهد به یک مسافرت طولانی برود، انجام میدهد. انگار داشتند آماده میشدند و بعد خانه را ترک کردند. من شب قبل از شهادت ایشان به دیدنشان رفتم. ساعت 11 شب بود و ایشان در زیرزمین مشغول کار بودند. یک الهام عجیب باطنی هم بر من مستولی شده بود و توی بحر ایشان رفته بودم. منزل ما از حاج آقا فاصله داشت و من بهرغم میل خودم، ناچار شدم پس از اندکی از ایشان خداحافظی کنم و بروم.
وقتی خبر شهادت را دریافت کردم، در شرایط بسیار بدی قرار داشتم. یکی از دوستانم که الان هم با هم ارتباط داریم، به من تلفن زد و گفت "محمد! توی بازار چه خبر است؟ میگویند در اطراف مغازه پدرت تیراندازی شده است." من ناگهان تکان خوردم و شروع کردم به تماس گرفتن با بازار، ولی از آن طرف کسی جواب نمیداد. بالاخره بعد از تلاشهای بسار توانستم با پسرعمهام که در آن حوالی حضور داشت، تماس بگیرم و فهمیدم جداً خبرهایی هست.